درباره وبلاگ


همیشه داشتن بهترینها به آدم غرور خاصی میده . من مغرور ترینم . چون تو بهترینی.



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 85
بازدید کل : 4199
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نه امسال سال من .........
پنج شنبه 24 دی 1388برچسب:, :: 4:33 ::  نويسنده : tohid

احسان خواجه‌امیری خواننده و آهنگساز جوان کشورمان تجربه‌های فراوانی دارد. 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 دی 1388برچسب:, :: 4:22 ::  نويسنده : tohid
تا حالا که مت زیادی از وبلاگ ما نمی گذره فک می کنم فهمیدین که این یه وبلاگ عاشقونه است.درست هر کی از عشق و دوست داشتن .گذاشتن و رفتن خاطره بدی داره ولی اگه خودش تو ذهنش برگرده به روزایی که عاشق بود.می فهمه که بهترین دوران زندگیش بود. پس عشق مقدسه.ما آدما بعضی وقتا بدش می کنیم.به قول خواننده. عشقه دیگه فقط یه کم پیر شده .از عاشقا یه خورده دلگیر شده. عشقه و نامه هایه راه دورش. عشق میاد عشق و دل صبورش.میاد و این پنجره ها وامیشه .دل خوشیه گمشده پیدا میشه.آره .عشق اینه.اومدیم یه خورده خودمونی باشیم.من اسمم توحید 21 سال دارم.دانشجویه رشته هنر. موسیقی.حرف از عشق شد.تا حالا که در خدمت تونم.1 بار عاشق شدم .یه اتفاقاتی افتاد که بازگو نمی کنم.فقط محظ اطلاع عشق من نا مردی نکرد.من هم ساده از کنارش گذشتم.ساده که میگم واسه اون ساده بود.واسه من...؟تا همین 2سال پیش مات و مبهوت بودم.ولش کنید اصلا سره شما رو هم درد آوردم.ایشالاه هر جا که هست خوشبخت باشه.همه عاشقا رو می گم.از شعری که بالا نوشتم متوجه شدین که من عاشقه صدایه احسان خواجه امیری همستم.بگم محشر راضی میشین .(فوقه محشره)دمت گرم اریرج پسریبه این خوش صدایی پرورش دادی .که مونس تنهایی های ما بشه.الان دیگه فکر نکنم کسی باشه که احسان و نشناسه.با اون کاره: آخرین بار خدا کنه بباره تو این شب کویری یه قطره از ستاره یا تیکه کلام عاشقا. هرچی آرزویه خوبه مال تو . هر چی که خاطره داری مل من...بسه واسه خوندن این مطلب ممنونم.سعی می کنم از احسان خبرای جدید بیارم.تا بعد.

پنج شنبه 24 دی 1388برچسب:, :: 4:2 ::  نويسنده : tohid
اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟ گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم گفتم : تا هميشه پيشم ميموني گفت : آره گفتم : باهام بازي ميکني؟ گفت : نه گفتم : واسه چي؟ گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم من هم گريه کردم اومد اشکامو پاک کرد گفت : هنوز گريه نکن گفتم : واسه چي؟ گفت : هنوز وقتش نرسيده من هم بيشتر گريه کردم مامانم اومد منو بغل کرد اون گفت : ميدوي اين کيه ؟ گفتم : نه گفت : اين مادرته گفتم : مادر چيه؟ گفت : مادر دلسوز ترين فرد دنياست خيلي هم دوست داشتنيه گفتم : باهام بازي ميکنه؟ گفت : آره گفتم : من مادر رو بيشتر دوست دارم تا تو گفت : ولي... گفتم : ولي چي؟ گفت : اون تو رو تنها ميزاره گفتم : نه اون منو دوست داره تنهام نميزاره گفت : تنهات ميزاره منم دوباره گريه کردم ديدم يکي اومد دست رو سرم کشيد اون گفت : اين رو ميشناسي؟ گفتم : نه گفت : اين پدرته گفتم : پدر گفت : آره گفتم : اين کيه ؟ گفت : اين مهربان ترين فرد دنياست خيلي هم دوستت داره گفتم : باهام بازي ميکنه؟ گفت : اره ولي آخر تنهات ميزاره گفتم : تو دروغ ميگي اون منو دوست داره ديدم يکي اومد بالاي سرم دستامو گرفت و يه بوس به دستام داد گفت : ميدوني اين کيه؟ گفتم : نه گفت : اين خواهرته گفتم : خواهر گفت : آره خواهر ، هم راز ، هم درد ، هم بازي گفتم : اين پيشم ميمونه گفت : نه اين هم تنهات ميزاره گفتم : آخه چرا؟ اون که منو دوست داره گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پيشت ميمونم و تنهات نمي زارم گفتم : نه وبعد ديدم يکي اومد بغلم کرد و باهام بازي کرد گفت : ميدوني اين کيه ؟ گفتم : اين همونيه که منو تنها نمي زاره گفت : نه اون هم تو رو تنها ميزاره گفتم : نه نه نه گفت : اون برادرته دوست داره هر چي ميخواي واست مياره ولي بهش دل نبند گفتم : چرا؟ گفت : تنهات ميزاره بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم هاي ديگري آشنا شدم ولي اون همش مي گفت اونها تو رو تنها ميزارن تا روزي که.... داشتم قدم ميزدم ديدم يکي داره نگام ميکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم روز بعد وقتي از اونجا گذشتم ديدم دوباره اونجا ايستاده و به من خيره شده من هم اهميتي بهش ندادم و سريع از اونجا گذشتم روزها گذشت و اون همين جور به من خيره ميشد وقتي اون رو ميديدم داشت بهم لبخند ميزد هميشه يک شاخه گل سرخ توي دستاش بود يک روز که داشتم از اونجا گذر ميکردم ديدم يکي اومد جلوم ايستاد و شاخه گلي به طرف من گرفت وقت نگاش کردم ديدم خودشه هموني که هميشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم .... ديدم يکي بهم گفت : تنهات ميزاره آره خودش بود اوني که هميشه باهام بود و مي گفت تنهام نميزاره گفتم : اون که دوستم داره گفت : اين دليل موندن نيست من هم اون گل رو از اون گرفتم هر روز منتظر من به درختي تکيه ميکرد با يک گل سرخ کم کم معني عشق رو فهميدم آره اون عاشق من شده بود اما من از جدايي ميترسيدم خيلي.... روزي رسيد که ديدم کنار درخت کسي نيست ديدم يک نامه با يک گل سرخ کنار درخت بود وقتي نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاتريني به خيابون نگاهي کردم ديدم خودش بود اما دستاش توي دستاي يکي ديگه.... توي همون لحظه ديدم يک دست روي شونه هام گذاشت گفت : ديدي گفتم باتو نميمونه من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامي گريه کردم گفتم : تو که تنهام نگذاشتي گفت : آره من تنها کسي هستم که کسي رو تنها نميزارم گفتم : تو کي هستي؟ گفت : غم گفتم : غم گفت : آره اوني که با همه ميمونه هيچ کسي رو توي تنهايي تنها نميزاره اشکامو پاک کردم و رفتم جايي که ديگه کسي منو پيدا نکنه اما تنها کسي که منو تنها نگذاشت غم بود

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
  • کلبه شادی
  • فروشگاه جاوید
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک   ابتدا ما را با عنوان برای آخرین بار خدا کنه بباره تو این شب کویری یه قطره از ستاره و آدرس t.zoro.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد .